BTS, Roman
#زندگی_من
#ادامه_پارت_سی_و_سوم
پسرا همینطوری بگو بخند داشتن و دخترا هم حرف میزدن، این من بودم که زیر سن قانونی و خب،، یک خا*یه مال بودم.
هرچی میگفتن فقط لبخند میزدم و هیچی از دهنم بیرون نیومد. و توی این چند دقیقه ی ساکت بودنم، اسم همه پسرا رو فهمیدم، اسم دخترا رو هم گفتن ولی اونا زیاد مهم نیستن.
وقتی جام ها رو اوردن، تهیونگ و دوستاش هرکی یکی برداشت. جلوی من گرفت که همه به خصوص دخترای چشماشون به من چرخید.[یعنی دارن میگن برندار!!؟ اره، حتما نباید بردارم.]
تشکری کردم و شراب و برنداشتم.
یاد هفته پیش افتادم، شبی که مست بودم و اجازه دادم مینهو و اون رفیقش بهم دست بزنن. اون شب قطعا همه متوجه شدن، متوجه مست کردن من شدن. بخاطر همینککه الان اینطور نگام میکنن.
جین- تهیونگ یک لحظه بیا
تهیونگ و جین از جمع مون خارج شدن[واااای الان چه موقعی بود که من و بین اینا ترک کنی!]
دوست دختر جین نزدیک شد و با روی خوش ازم پرسید
<دوست دختر جین= د/ج>
د/ج- میگم اسم تو چیه؟
من- ا.. من یوشی ام
د/ج- یوشی؟ یوشی تو چند سالته؟
[یعنی الان واقعا باید بهش میگفتم!؟]
من- ۱۵ سالمه
(تیکه)د/ج- اوووه! پس بچه ای! اووو کوچولو!
من- ببخشید- منظورتون رو متوجه نشدم!
(مسخره)د/ج- نبایدم متوجه بشی! به هر حال تو یک بچه ای! راستی، تو دوست دختر تهیونگ هیونگی؟
من- ا.. نه!
د/ج- اوووو! معلومه با این لباسایی که اومدی! حتما از مول تهیونگ هیونگ گرفتی! معلومه!
و به سمت دخترای دیگه کرد و قهقهه زد.
دیگه نمیتونستم تحمل کنم، اینهمه بی توجهی. اما وقتی تهیونگ پشام نباشه، باید خودم پشت خودمو بگیرم.
(تیکه)من- ببخشید!؟ عذر میخوام که قبلش از شما اجازه نگرفتم!
<دوست دختر جیمین=د/جم>
(جدی)د/جم- اوووو! زبونم که داری!..
(عصبانی)جیمین- بس کنید دخترا!
د/جم- اوپا! ببین چطور...
جیمین یک نگاه تیزی به دوست دخترش انداخت که باعث شد دوست دخترش دهنشو ببنده.
یک پوزخندی به روی دوست دخترش زدم[احمق فقط حرفه،،]
اما احساس کردم حتی جیمین هم با اینکه دهن دخترا رو بسته، از وجودم دلخوره.
#ادامه_پارت_سی_و_سوم
پسرا همینطوری بگو بخند داشتن و دخترا هم حرف میزدن، این من بودم که زیر سن قانونی و خب،، یک خا*یه مال بودم.
هرچی میگفتن فقط لبخند میزدم و هیچی از دهنم بیرون نیومد. و توی این چند دقیقه ی ساکت بودنم، اسم همه پسرا رو فهمیدم، اسم دخترا رو هم گفتن ولی اونا زیاد مهم نیستن.
وقتی جام ها رو اوردن، تهیونگ و دوستاش هرکی یکی برداشت. جلوی من گرفت که همه به خصوص دخترای چشماشون به من چرخید.[یعنی دارن میگن برندار!!؟ اره، حتما نباید بردارم.]
تشکری کردم و شراب و برنداشتم.
یاد هفته پیش افتادم، شبی که مست بودم و اجازه دادم مینهو و اون رفیقش بهم دست بزنن. اون شب قطعا همه متوجه شدن، متوجه مست کردن من شدن. بخاطر همینککه الان اینطور نگام میکنن.
جین- تهیونگ یک لحظه بیا
تهیونگ و جین از جمع مون خارج شدن[واااای الان چه موقعی بود که من و بین اینا ترک کنی!]
دوست دختر جین نزدیک شد و با روی خوش ازم پرسید
<دوست دختر جین= د/ج>
د/ج- میگم اسم تو چیه؟
من- ا.. من یوشی ام
د/ج- یوشی؟ یوشی تو چند سالته؟
[یعنی الان واقعا باید بهش میگفتم!؟]
من- ۱۵ سالمه
(تیکه)د/ج- اوووه! پس بچه ای! اووو کوچولو!
من- ببخشید- منظورتون رو متوجه نشدم!
(مسخره)د/ج- نبایدم متوجه بشی! به هر حال تو یک بچه ای! راستی، تو دوست دختر تهیونگ هیونگی؟
من- ا.. نه!
د/ج- اوووو! معلومه با این لباسایی که اومدی! حتما از مول تهیونگ هیونگ گرفتی! معلومه!
و به سمت دخترای دیگه کرد و قهقهه زد.
دیگه نمیتونستم تحمل کنم، اینهمه بی توجهی. اما وقتی تهیونگ پشام نباشه، باید خودم پشت خودمو بگیرم.
(تیکه)من- ببخشید!؟ عذر میخوام که قبلش از شما اجازه نگرفتم!
<دوست دختر جیمین=د/جم>
(جدی)د/جم- اوووو! زبونم که داری!..
(عصبانی)جیمین- بس کنید دخترا!
د/جم- اوپا! ببین چطور...
جیمین یک نگاه تیزی به دوست دخترش انداخت که باعث شد دوست دخترش دهنشو ببنده.
یک پوزخندی به روی دوست دخترش زدم[احمق فقط حرفه،،]
اما احساس کردم حتی جیمین هم با اینکه دهن دخترا رو بسته، از وجودم دلخوره.
- ۱.۹k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط